بررسی پدیده مهاجرت زنان به تهران؛ مقصدی برای بازتعریف هویت زنانه
تهران برای بسیاری از زنان مهاجر، تنها یک مقصد اقتصادی نیست، بلکه فضایی برای کسب استقلال فردی و بازتعریف هویت است. این پدیده با افزایش سهم زنان در آمار مهاجرت و گسترش زندگی در پانسیونها، نشاندهنده تحولی عمیق در نقش اجتماعی زنان ایران است.
تهران در چشم بسیاری از مهاجران، تنها یک پایتخت سیاسی و اقتصادی نیست بلکه فضایی برای فرار از محدودیتهای اجتماعی و دستیابی به استقلال فردی است. بهویژه در دهه اخیر این شهر به بستر مهمی برای بازتعریف هویت زنان بدل شده است. زنانی که بهدنبال تجربهای نوین از زندگی، تحصیلات، اشتغال و مشارکت اجتماعی به این شهر آمدهاند.
در این میان اقامت در پانسیونها رواج زیادی پیدا کرده که ناشی از گرانی مسکن در تهران و درآمدهای پایین است. مطالعات نشان میدهد که روند زنانهشدن مهاجرت در سالهای اخیر نهتنها قابل توجه بلکه حامل پیامهایی عمیق درباره تحول نقش زنان در جامعه ایران است.
تغییر در الگوهای خانوادگی و شغلی و نقش فعال زنان در این عرصهها، نخستین زمینهای است که پدیده استقلالیابی و مهاجرت فرهنگی را میتوان در آن دید. آمار سرشماری سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ گواه آن است که ۴۴ درصد از مهاجران بیناستانی را زنان تشکیل دادهاند؛ عددی که قبلاً بیشتر به مردان تعلق داشت.
طبق اطلاعات مرکز آمار ایران، استان تهران در این میان مقصد اصلی بوده و زنان نه فقط همراه خانواده بلکه گاهی بهطور مستقل مهاجرت کردهاند. مقصدهای بعدی در مراکز استان به ترتیب کرج و مشهد بودهاند که بزرگترین جریانهای ورودی را داشتهاند.
بسیاری از زنان مهاجر سطح تحصیلات بالا و دیدگاههای فرهنگی متفاوتی نسبت به باورهای حاکم بر محل زندگی اولیه خود دارند. از دل سرازیر شدن به سمت کلانشهرها پدیدهای به نام مهاجرت فرهنگی شکل گرفته و به باور محققان چهره مهاجرت را زنانه کرده است.
دکتر مهین مهدوی، جامعهشناس در این مورد میگوید: «ما با نوعی مهاجرت مواجهیم که در آن اقتصاد و موارد دیگر برای دستیابی به فرهنگی دیگر مورد استفاده قرار میگیرند. افراد و بهویژه زنانی که نه صرفاً برای کار یا دانشگاه، بلکه برای ساختن سبک زندگی متفاوت، برای به دست آوردن آزادیهای فردی و رهایی از فشارهای خانوادگی یا عرفی مهاجرت میکنند. فرد تجربهای از تنگنای اجتماعی در شهر یا خانوادهاش دارد و تهران یا شهر بزرگ برایش شبیه وعدهگاه آزادی میشود. او حالا میخواهد سبک زندگی مورد علاقه خود را بسازد.»
به استناد مرکز آمار ایران روند مهاجرت از نیمه دوم دهه 70 تاکنون، از مهاجرت روستا به شهر به مهاجرت شهر به شهر تغییر کرده است. آشنایی با زندگی کلانشهری و پدیده نامرئی شدن یکی از مزایایی است که مهاجران محدود در محیطهای کوچک به دنبال آن میآیند.
خانم درگاهی، مدیر یک پانسیون در مرکز شهر تهران میگوید: «همهجور آدمی اینجا میآید. دختران و زنانی که در شهرستان کار پیدا نمیکنند یا تحت فشار خانوادهاند اینجا راحت زندگی میکنند و فکرشان درگیر حاشیه نمیشود. هرجا بخواهند میروند و کسی کاری به کارشان ندارد. هر از گاهی هم به شهرشان میروند و با خانواده دیدار میکنند. البته ما سختگیریهایی داریم و اجازه نمیدهیم هرکسی وارد اقامتگاه ما شود. مقررات و ساعت ورود و خروج را درست اجرا میکنیم. شاید اعضا موافق نباشند. این کار برای برقراری نظم و امنیت لازم است وگرنه هرج و مرج میشود.»
هویتخواهی، مطالبه مدرن زنان
مهاجرت به تهران برای بسیاری از زنان، تجربهای از بازاندیشی در هویت، مواجهه با چالشها و ورود به فضای پیچیدهتری از زیست فرهنگی بوده است. این دگردیسی نهتنها بر زندگی فردی اثر گذاشته بلکه بازتابی از تحولات اجتماعی در لایههای عمیقتری از جامعه ایران است.
زهرا، اهل یکی از روستاهای کردستان است و حالا در نیوزیلند زندگی میکند، دکترا گرفته و استاد دانشگاه است. او میگوید: «روزهای سختی را که شب و روز درس خواندم از یاد نمیبرم. دلم نمیخواست در هجده سالگی شوهر کنم بدون اینکه تحصیل و کار کرده باشم. اما اگر کنکور قبول نمیشدم سرنوشتم همین بود. تهران برای من دروازه روشنیها بود. جایی که میشد به رویاها فکر کرد و برای آینده نقشه کشید. بعد از تمام شدن دانشگاه، خانواده منتظر بودند من به روستا برگردم و ازدواج کنم اما من که طعم آگاهی و شغل و استقلال را چشیده بودم به هیچ قیمتی حاضر نبودم به آنجا برگردم. نه اینکه خانوادهام را دوست نداشته باشم، بلکه میخواستم فرصت زندگی خودم را داشته باشم. بنابراین تصمیم گرفتم برای دکترا به کشور دیگری بروم. حالا که آمدهام و موفق شدهام آنها خوشحالند. شاید فکر میکردند من در تهران یا کشور دیگری باشم مسیر نادرستی را در پیش میگیرم و گرفتار فساد میشوم.»
پانسیون و خوابگاه مأمنی برای دختران مهاجر
پانسیونهاامروز در شهرهای بزرگ طرفداران زیادی پیدا کردهاند. یک جستجوی ساده با کلیدواژه پانسیون آدم را به جاهایی میکشاند که فکر نمیکرد حتی در این شهر وجود داشته باشند. اتفاقاً زندگی در این مکانها رونق گرفته و در جریان است. خیلی از آنها پول پیش نمیخواهند و این برای کسانی که ودیعه ندارند خوشایند است.
اجاره یک خانه در شهری مانند تهران و تجهیز کردن آن به وسایل خانه، سخت و گران است. خوبی پانسیون اما این است که با یک چمدان میروی و زندگی را پی میگیری. مهشید ساکن پانسیونی حوالی ونک میگوید: «ایدهآل من این است که خانه بگیرم و درگیر باید و نبایدهای خوابگاه نشوم اما آنقدر پول ندارم که بتوانم از پس هزینههای زندگی بربیایم. خوابگاه مثل خانه شخصی نیست اما هرچه هست از گرفتار شدن لای حرف و حدیثهای خانواده و فامیل بهتر است. سینما و تئاتر تفریحات من است. کتاب میخوانم و دوستان زیادی دارم که با هم وقت میگذرانیم. فرهنگ تهران را دوست دارم چون آدم در یک دریای بیکران گم میشود. اینجا نامرئی هستی و کسی تو را نمیبیند.»
زندگی در پانسیون، میتواند بر هویت فرهنگی افرادی که از شهرهای کوچکتر یا روستاها به شهرهای بزرگ میآیند تأثیر بگذارد. این افراد در معرض فرهنگهای جدید قرار میگیرند و ممکن است ارزشها و هنجارهای اجتماعی آنها تغییر کند. مهدوی، جامعهشناس در این مورد میگوید: «بسیاری از زنان فقط از زندگی تحمیلی، نگاههای محدودکننده و کنترل خویشاوندی فرار میکنند و برای کار و درس به جاهای دیگر میروند. این انتخاب گاهی به قیمت گسست کامل با گذشته تمام میشود. در این میان تغییر الگوهای فرهنگی کمکم اتفاق میافتد. به طوریکه بعد از چند سال شما میتوانید دگردیسی یک زن را از وقتی در روستا یا شهر کوچک زندگی میکرده تا الان که در تهران جاافتاده ببینید. اینها میتواند شامل نوع پوشش، گفتار، رفتار، تغییر نظام ارزشی و تغییر رفتار با خانواده و خویشاوندان باشد.»
اما مهاجرت همیشه سویههای مثبتی ندارد و گاهی آسیبهایی با آن همراه است. فاطمه حالا همسر دوم یک مرد با وضع مالی خوب شده و در تهران زندگی میکند. او میگوید: «من نتوانستم کار خوبی پیدا کنم، کارهای جزئی کفاف زندگی در پانسیون را نمیداد. نه میخواستم برگردم نه آنقدر توان داشتم که گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. به فکر ازدواج افتادم. میدانم همه سرزنشم میکنند که چرا همسر دوم شدهام اما من راه دیگری نداشتم باید در تهران میماندم. مسئله این است که حالا هم خوشحال نیستم. همسرم هفتهای دو شب میآید و بقیه اوقات در خانه تنها هستم. خانواده هم من را طرد کردهاند و کمتر سراغی میگیرند.»
به گفته دکتر مهدوی، در مواردی آن آزادی که دختران مهاجر در ذهنشان تصویر کردهاند، با واقعیت فاصله دارد. گاهی این افراد گرفتار انزوا یا سوءاستفادههای عاطفی میشوند. به طور مثال برخی کارفرمایان با اطلاع از این موضوع، این دختران را با حقوق کم به بیگاری میگیرند و یا به آنها آزار جنسی میرسانند. باید توجه کرد که تهران با همه مدرن بودن، ساختاری طبقاتی دارد. زنان طبقه متوسط شهری گاهی با تحقیر اصطلاح دختر شهرستانی را به کار میبرند. خوشبختانه در سالهای اخیر، شبکههای حمایتی غیررسمی بین این زنان شکل گرفته که نشان میدهد جامعه زنان آگاهتر و روشنفکرتر از قبل شده است.»
نشت فرهنگ کلانشهر به شهرهای کوچک
یکی از ابعاد مهاجرت، ایجاد تحرکات اجتماعی و فرهنگی است. افراد وقتی در جای جدید ساکن میشوند، کمکم فرهنگ شهر بزرگ را به خانواده و شبکه ارتباطی خود در شهر محل تولدشان منتقل میکنند. در درازمدت این اتفاقات، تغییراتی را در فرهنگ ایجاد میکند.
بررسی فرهنگ شهرهای کوچک در دهههای اخیر نشان میدهد که مردم آنجا نیز مثل گذشته درگیر سنتهای دست و پاگیر نیستند و راحتتر با مسائل فرهنگی مواجه میشوند. حتی در خیلی شهرها داشتن زندگی مستقل برای دختران امروز دیگر تابو نیست و خانوادهها به مدد شبکههای اجتماعی و برخورد با تنوع روابط و مهاجرتهای زیاد این امر را پذیرفتهاند.
دکتر مهدوی توضیح میدهد: «به دلایلی زنان در این تغییرات نقش زیادی دارند. آنها بیشتر با خانواده در تماس هستند و مسائل جزئی را بازگو میکنند. دیدهها و شنیدههای خود را با گذراندن از صافی به خانواده منتقل میکنند و آنها را با فضاها و فرهنگ جدید آشنا میکنند. مردان بیشتر در مواقع حضور فیزیکی با خانواده معاشرت میکنند که این هم بسیاری از جزئیات زندگی را از قلم میاندازد. این هم بخشی از آن زنانه شدن چهره مهاجرت به حساب میآید.»