JAI NewsRoom مدیریت

فقر آموزشی و نابرابری: چرخه‌ای معیوب در نظام تعلیم و تربیت

02 مهر 1404 | 09:02 •جامعه
فقر آموزشی و نابرابری: چرخه‌ای معیوب در نظام تعلیم و تربیت

این روزها یک معضل دیگر به تمام معضل‌های دیگر اضافه شده است: معضل افت کیفیت تحصیلی. این افت به جایی رسیده که حالا دیگر نمی‌توان آن را زیر نام مدارس نمونه و نمره‌های قیمت‌دار پنهان کرد.

حیاط مدرسه خالی است و بچه‌ها هروقت برسند سر کلاس‌های خود می‌روند. آن هیاهوها و بازیگوشی‌های سر صف حالا از مدارس زیادی رخت بربسته و به خاطرات پیوسته. هرروز زنگ‌ مدرسه به صدا درمی‌آید، اما به نظر می‌رسد امروز پژواک آن، بیش از آنکه نویدبخش دانایی نسل فردا باشد، خبر از خطری دارد؛ افت کیفیت تحصیلی که حالا دیگر نمی‌توان آن را زیر نام مدارس نمونه و نمره‌های قیمت‌دار پنهان کرد.

چندی پیش مهدی نویدادهم، مشاور وزیر آموزش‌وپرورش خبر داد که میانگین نمرات دانش‌آموزان در آزمون‌های نهایی و کشوری بین ۸ تا ۱۰ است. این اتفاق برای یک سیستم آموزشی هشداری جدی است و باید تا دیر نشده، بدنه دانش‌آموزی کشور را از این ورطه بیرون کشید، چراکه حاصل آن جامعه‌ای بی‌سواد خواهد بود. بر کسی هم پوشیده نیست که جامعه بی‌سواد توان پیمودن مسیر توسعه را ندارد.

 این روزها دیگر کارنامه‌ای با نمرات پایین، لرزه به اندام هیچ دانش‌آموزی نمی‌اندازد. ده‌ها راه میان‌بر برای پریدن به مرحله بعد وجود دارد که اهمیتِ داشتنِ دانش کافی را به حاشیه برده است. کیفیت پایین آموزش در ایران، مسئله تازه‌ای نیست اما هربار بیرون زدنِ یک نکته وضعیت بد موجود را بیشتر به رخ می‌کشد. سیستم آموزشی ایران با پدیده دیگری هم مواجه است؛ وجود مدرسه، مدیر، معلم و دانش‌آموز، اما نبود کیفیت آموزشی. از طرفی نرخ باسوادی در ایران برای گروه سنی ۱۵ سال و بالاتر همچنان به هدف ۱۰۰ درصدی نرسیده و در حدود ۸۵ درصد ثابت مانده است.

کنار دانش‌آموزان پر جنب‌وجوش نشسته‌ام. خانم معلم از شاگردی در کلاس پنجم می‌خواهد که از روی متن کتاب فارسی بخواند. دانش‌آموز به زحمت کلمات را جفت‌وجور می‌کند و معلوم است که معنی بعضی را نمی‌داند. بقیه کلاس هم می‌خوانند و تقریباً در همین سطح به خواندن تسلط دارند. اما وقتی صحبت به حاشیه می‌رود، تمام داده‌های مربوط به زندگی سلبریتی‌ها و ترندهای مجازی را از حفظ‌اند. چه کسی این پرچم‌های کوچک قرمز را جدی می‌گیرد؟

داده‌ها حاکی از آن است که در آزمون بین‌المللی تیمز و پرلز (سنجش پیشرفت ریاضیات و علوم در پایه چهارم ابتدایی و سوم راهنمایی تحصیلی و مطالعه سواد خواندن (درک مطلب) که توسط انجمن بین‌المللی ارزشیابی پیشرفت تحصیلی در سطح دنیا برگزار می‌شود) حدود ۴۰ درصد از دانش‌آموزان ابتدایی در ایران مهارت‌های پایه‌ای خواندن و نوشتن در حد استاندارد را ندارند.

برای بررسی یک وجه دیگر از کیفیت آموزش باید چشم به سمت خانواده چرخاند تا بتوان وضعیت آموزش را از دل خرج و برج‌های آن بیرون کشید. در سال ۱۳۸۳ سهم هزینه‌های تحصیل ۲/۱ درصد از کل هزینه یک خانوار شهری را تشکیل می‌داد، اما این رقم در سال ۱۳۹۲ به ۱/۸ درصد و در سال ۱۴۰۲ به ۰/۸ درصد کاهش پیدا کرد.

طبق آمار موجود، از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۱ به‌طور متوسط سرانه هر دانش‌آموز سالانه یک میلیون و ۹۰۰ هزار تومان بوده، هرچند از سال ۱۳۹۸ و بعد از همه‌گیری کرونا که آموزش مجازی جایگزین آموزش حضوری شد، سرانه سالانه هر دانش‌آموز به یک میلیون و ۵۲۰ هزار تومان کاهش پیدا کرد و تا سال ۱۴۰۱ سرانه دانش‌آموزان به میزان پیش از کرونا نرسید.

 اردیبهشتماه امسال، مرکز پژوهش‌های مجلس گزارشی پژوهشی با عنوان «فقر آموزش» منتشر کرد. براساس داده‌های این گزارش، سطح سواد والدین و وضعیت اقتصادی خانواده به‌طور قابل‌توجهی بر یادگیری و حضور دانش‌آموزان در مدرسه تأثیر می‌گذارد.

کودکان با والدین کم‌سواد و از دهک‌های پایین درآمدی، احتمال کمتری دارد تحصیلات خود را به پایان برسانند. همچنین کاهش بودجه دولتی هم‌زمان با کاهش هزینه خانوار برای آموزش منجر به گسترش نابرابری و تشدید فقر آموزشی می‌شود، زیرا دهک‌های بالای جامعه با توانایی مالی بالاتر همچنان به آموزش باکیفیت دسترسی دارند در حالی که اقشار ضعیف‌تر درگیر مشکلات دسترسی و کیفیت آموزش هستند. این موضوع، خطر انتقال بین‌نسلی فقر آموزشی و اقتصادی را تقویت می‌کند. خانوارها به دلیل فشار اقتصادی، مجبور به کاهش هزینه‌های غیرضروری از جمله آموزش هستند.

از طرفی دسترسی به اینترنت و ابزارهای دیجیتال به درآمد خانوار وابسته است. در سال ۱۳۹۹ (اوج آموزش مجازی)، نزدیک به ۲۷ درصد از خانوارهای سه دهک پایین درآمدی به اینترنت دسترسی نداشتند، در حالی که این رقم برای سه دهک بالا تنها ۶ درصد بود.

گزارش نتیجه می‌گیرد که ضعف آموزشی در ایران یک تحلیل ساختاری و مهم است که با بحران‌های درآمدی گره خورده و نظام آموزشی به تنهایی قادر به حل آن نیست. برای مقابله با این بحران، «طرح تبدیل مدارس با تمرکز بالا به مدارس با عملکرد بالا» پیشنهاد شده است.

محورهای اصلی این طرح عبارتند از: ایجاد همکاری مشترک وزارت آموزش‌وپرورش، نهادهای حمایتی (مانند کمیته امداد و بهزیستی) و سازمان‌های مردم‌نهاد، شناسایی مدارس و دانش‌آموزان در دهک‌های پایین درآمدی با عملکرد تحصیلی ضعیف، ارائه خدمات تکمیلی و تقویتی، مشاوره آموزشی و برنامه‌های توانمندسازی معلمان در مدارس هدف و ارائه حمایت‌های مالی مشروط به فرزندان، تغذیه، لوازم‌التحریر و خدمات مدارس با کمک نهادهای حمایتی و خیریه‌ها.

هدف نهایی این است که با افزایش فقرزدایی از خانوار و ارتقای کیفیت آموزشی در مدارس، شکاف آموزشی و طبقاتی کاهش یافته و چرخه فقر شکسته شود.

  

دگردیسی رابطه خانه و مدرسه

 روابط آموزشی بین سه ضلع والدین، دانش‌آموز و مدرسه در چند دهه اخیر دستخوش تحولات عمیقی شده است. این تغییرات تحت ‌تأثیر عوامل اجتماعی، فناوری، تحولات اقتصادی و دگرگونی‌های فرهنگی شکل گرفته‌ و اختیارات بیش از حدی را به والدین داده است.  

گذار از الگوی اقتدارگرایانه به الگوی مشارکتی یکی از پایه‌های تغییر روابط بین معلم و دانش‌آموز است. نظام آموزشی سنتی مبتنی بر سلسله‌مراتب بود که در آن معلمان مرجع مطلق دانش محسوب می‌شدند و دانش‌آموزان در موضع پذیرنده و منفعل قرار داشتند. با ظهور الگوی یادگیری مشارکتی  نظام‌های آموزشی پیشرو به سمت الگوی گفت‌وگومحور حرکت کردند.

کاهش استفاده از تنبیه بدنی نسبت به دهه‌های پیشین، افزایش مدارس غیرانتفاعی و تأثیر آن بر روابط معلم- والدین، استفاده معلمان از شبکه‌های اجتماعی برای ارتباط با دانش‌آموزان، تحول ارزش‌ها و ایجاد چالش‌های جدید اخلاقی و حرفه‌ای، افزایش انتظارات خانواده‌ها از نظام آموزشی، کمرنگ شدن مرزهای رسمی در روابط و افزایش نقش نظارتی خانواده‌ها و تحمیل بار اضافی بر معلمان ارتباط خانه و مدرسه را مخدوش کرده است. بسیاری از معلمان ارتباطات خارج از ساعت کار را عامل فرسودگی شغلی می‌دانند و معتقدند کاهش مرزهای حرفه‌ای و صمیمیتِ بیش از حد، به اقتدار آموزشی آ‌ن‌ها آسیب زده است.

مدارس غیرانتفاعی و بعد از آن مدارس خاص، باعث شدند اولیا به واسطه پول دادن نقش زیادی در امور مدرسه پیدا کنند و صاحب قدرت شوند. ش. جوکار، معلم یکی از مدارس غیرانتفاعی تهران می‌گوید: «طبق یک اصل قدیمی هرکس پول خرج کند، تصمیم هم می‌گیرد. این در بسیاری از مدارس، معلمان را به حاشیه برده و مجبورند دستورات والدین را اجرا کنند. مسئولان مدرسه هم به‌خاطر تأمین هزینه‌ها بر این موضوع چشم می‌پوشند. گاهی پدرومادرها درخواست‌های غیرمنطقی از ما دارند که با اصول حرفه‌ای معلمی در تضاد است. این مواقع نمی‌دانیم چه کنیم، اما اگر برخورد کنیم، از طرف مدیران مدرسه شماتت می‌شویم.»

 

مدرسه‌زدایی؛ آری یا نه؟

چند دهه اخیر در جهان و البته ایران شاهد ظهور جریانی به نام مدرسه‌زدایی بوده‌ایم. به گفته دکتر فاطمه مقدسی، جامعه‌شناس: «جریان مدرسه‌زدایی از نقد ایدئولوژیک نهاد مدرسه شروع شده اما در خدمت آموزش خانگی (شکلی از خصوصی‌‌شدن آموزش) قرار می‌گیرد که خود نوع کاملی از آموزش طبقاتی است.»

همین امر را در بین مردم جامعه سراغ می‌گیرم. پ. الف مادر بچه‌ای است که تازه می‌خواهد وارد دبستان شود. او می‌گوید: «مدرسه جای خوبی برای بچه من نیست. محیط بدی دارد. من و همسرم دوست داریم معلم خصوصی بگیریم تا فرزندمان در خانه درس بخواند. این‌طوری خودمان نظارت داریم چه چیزهایی یاد می‌گیرد و آن قسمت‌هایی که دوست نداریم را حذف می‌کنیم.»

به نظر می‌رسد این دیدگاه ناشی از گسست ارتباط میان سیستم آموزشی و خانواده است. مگر همه خانواده‌ها این امکان را دارند که بچه خود را تحت آموزش معلم سرخانه قرار دهند؟ قاعدتاً نه و گسترش چنین دیدگاه‌هایی در نهایت انسجام اجتماعی را کاهش می‌دهد. در دیدگاه مایکل والزر، فیلسوف آمریکایی مدرسه هرچقدر هم ناکارآمد باشد می‌تواند یک بازه زمانی را برای بچه‌های طبقه فرودست بخرد. آنچه مهم است حل مشکلات سیستم آموزشی به‌ویژه مدارس است نه حذف آن‌ها. تجربه‌های جهانی نشان می‌دهد حل‌کردن مشکل کیفیت پایین آموزش باید به شیوه درون‌زا و با کمک هر سه ضلع درگیر آموزش باشد.

 

برچسب‌ها: #افت کیفیت تحصیلی
بازگشت به فهرست