رزیدنتی که از رنج نوشت، اینبار خود قربانی شد
خودکشی یاسمن شیرانی، رزیدنت جوان، بار دیگر زنگ خطر بحران فرسودگی و بیپناهی در میان پزشکان جوان کشور را به صدا درآورد.
به گزارش آتیه آنلاین، ماجرای خودکشی رزیدنتها، زخمی است که هر بار تازه میشود؛ بحران خاموشی که سالهاست در سایه فرسودگی، فشار کاری، بیخوابی و بیتوجهی، جان جوانترین پزشکان کشور را میگیرد. هر بار مرگی تازه جامعه درمان را عزادار میکند، اما نه صدای هشدارها شنیده میشود و نه نشانی از درمان این درد مزمن دیده میشود.
روزنامه شرق در گزارشی به جدیدترین مورد از خودکشی رزیدنتها پرداخت. در این گزارش آمده که یاسمن شیرانی، رزیدنتی که مدتی قبل برای خودکشی همکارانش در صفحه شخصی خود در فضای مجازی در بخشی از یک پیام نوشته بود: «ما بودیم که با ناآگاهی و بعضا آگاهی کامل و عمدی، تمام شب و روزای جوونی و بیخوابیکشیدنا و درسخوندنا و نخبه شدناتون رو ذرهذره دود هوا کردیم.» حالا خودش خودکشی کرده تا پرونده خودکشی رزیدنتها همچنان باز بماند.
یکی از همکاران او به روزنامه شرق گفته که: «به نظرم خانواده و عزیزان یاسمن هنوز وارد مرحله سوگ نشدهاند، به خاطر اینکه بهشدت شوکه هستند و مدام میپرسند که چرا اینطور شد؟ جامعه درمان و پزشکی در سالهای اخیر بارها و بارها به دلیل خودکشی نیروهایش عزادار شده است، اما انگار هیچکسی توجهش به این بحران بزرگ جلب نمیشود.»
مهدیار سعدیان، پزشک عمومی و دبیر کمیسیون تخصصی مشورتی روابطعمومی شورای عالی سازمان نظام پزشکی ایران، با اشاره به این خبر دردناک در صفحه رسمی خود نوشت: «عصبی و خستهام از این سوگواریهای بیانتها برای همکاران جوان. چند سال درباره مرگهای ناگهانی و خودکشی جوان پزشکان و رزیدنتها، کار پژوهشی کردم. در رسانهها، همه گفتیم و نوشتیم. اما مدیران صنفی و دولتی کاری نکردند. چون خودشان بخشی از این ساختار فشل هستند.»
رضا لاریپور، سخنگوی سازمان نظام پزشکی، با ابراز نگرانی نسبت به افزایش آمار خودکشی پزشکان در یک دهه اخیر در بخشی از صحبتهایش به شرق گفت: «افزایش آمار خودکشی در میان نخبگان این کشور، موضوع ناگواری است که جز با دیدن و شنیدن و حرفزدن درباره آن نمیتوانیم کاهشش دهیم. در وهله نخست باید ببینیم علت بروز این تعداد مرگ خودخواسته در جامعه رزیدنتی ما از کجا میآید. چه میشود فردی که12 سال در مدرسه درس خوانده، هفت سال پزشکی عمومی، دو سال طرح، چهار سال تخصص و مجددا طرح را گذرانده، یعنی سرجمع نزدیک به 28 سال از زندگی خودش را مطلقا به تحصیل اختصاص داده است، تصمیم میگیرد به این زندگی پایان دهد؟ مشکل آنجاست که نیروی انسانی ارزشمند ما بعد از اینهمه سال زحمت وقتی در 35سالگی وارد بازار کار و دنیای اقتصادی زندگیاش میشود، تازه درمییابد انتظاراتش از کیفیت زیستش هیچ قرابتی با زحماتی که کشیده ندارد: متوجه میشود که توقعاتش از زندگی را نمیتواند برآورده کند. جامعه اعتبار خاصی برای او و تلاشی که پشت سر گذاشته قائل نیست. امنیت شغلی ندارد و شرایط اقتصادی برایش پیچیده است.»
او ادامه داد: «باید این بحران را دید. با انکار چنین حقیقت روشنی در جامعه، مشکلی حل نمیشود. نباید خودمان را به آن راه بزنیم، بلکه باید با چشمان باز و مسئولانه به این موضوع بنگریم. در قدم دوم، انتظار میرود در این دولت که رئیسجمهورش خود پزشک است و وزیر بهداشت نیز بوده، بهطور ویژه و جدیتر به این مسئله بنگرد. ایجاد مشوقهای لازم برای ادامه تحصیل، تسهیل فضا و امکان کار رزیدنتها و بهطور کلی برای مشاغل استرسزا و زیانآور، ایجاد تسهیلاتی در حوزه مسکن، کاهش مالیات بهویژه در مناطقه کمبرخوردار میتواند راهکارهای اولیهای باشد که دولت و نظام سلامت میتواند به آن ورود کند.»
لاریپور بیان کرد: «یکی از مشکلات جدی ما در این حوزه، رفتارهای نادرستی است که بهطور سینه به سینه در این حرفه ادامه پیدا کرده است. رفتارهای قلدرمآبانهای که در دلش آزارهای زیادی نهفته است. ما رزیدنتهایی داریم که جای خواب ندارند، اسکان ندارند، حق استفاده از آسانسور ندارند. برخوردهای بالا به پایینی را تحمل میکنند که باعث ایجاد تجربه تحقیرآمیزی برای روانشان میشود. از سوی دیگر، کار سنگین و شیفتهای فشرده با ساعتهای کاری بالا هم سبب میشود برخی از آنها دچار فروپاشی روانی شوند. این شکل از بردهداری منسوخ شده است و مدیران و استادان گروه و پزشکان باسابقه ما باید در بیمارستانها و محل درمان مسیر را برای جوانان تسهیل کنند، نه اینکه موانع بیشتری برایشان بتراشند. خود اعضای قشر درمان نسبت به این موضوع حساستر باشند. اگر اطرافشان کسی را میبینند که نشانههایی از افسردگی را نشان میدهد، توجه ویژهتری به او بکنند.»