JAI NewsRoom مدیریت

آسایش درون، آشوب بیرون، دو روی سکه مگامال‌های تهران

14 آبان 1404 | 09:04 •جامعه
آسایش درون، آشوب بیرون، دو روی سکه مگامال‌های تهران

با گسترش مال‌های بزرگ در تهران، زیستگاه سنتی شهر در حال دگرگونی است. این فضاهای مدرن، فراتر از خرید، به عرصه‌ای برای پرسه‌زنی، نمایش و تجربه‌ای نو از زندگی شهری تبدیل شده‌اند و هویت محلات و الگوی مصرف را بازتعریف می‌کنند.

روز جمعه حوالی عصر، در یکی از مال‌های بزرگ تهران، میان بوی غذاهای مختلف، نورهای طلایی و شفاف و آدم‌های شهر نشسته‌ام و زندگی را تماشا می‌کنم. روبه‌رویم یک خانواده‌ سه‌نفره‌اند که برای عکس سلفی ایستاده‌اند. از بلندگو آهنگی شاد پخش می‌شود. صدای جیغ شادمانه بچه‌ها از مرکز بازی می‌آید. انگار شهر را به بیرون ودرون دوپاره کرده‌اند. همه می‌دانند آن بیرون چه خبر است اما اخبار بد را رها کرده‌اند و اینجا وقت می‌گذرانند که همه‌چیز تمیز و براق و دلخواه است. مال‌هااین روزها به جایی برای وقت‌گذرانی تبدیل شده‌اند.

عباس کاظمی، جامعه‌شناس معتقد است: «دیگر توقف بی‌جا مانع کسب نیست؛ می‌توانید بیایید و تا هروقت بخواهید بمانید.» در این جملات می‌توان رد شکل‌گیری چهره جدید شهرها، دگردیسی رویکرد مصرف و تحول فرهنگی را در شهری چون تهران پی گرفت. تهران، زمانی هویت خریدش را در بازارهای سنتی، پاساژهای محلی و مغازه‌های خیابانی می‌یافت اما حالا در دل خود مکان‌هایی از شیشه، فلز و نور می‌پرورد؛ «مال»‌ها، مجتمع‌های عظیمی که دیگر فقط مرکز خرید نیستند، بلکه تجربه‌ای ترکیبی از تفریح، معماری و اقتصاد نوین‌اند و از زیستن به روشی دیگر خبر می‌دهند.


از پلاسکو تا ایران مال

داستان پاساژها در تهران از حوالی دهه چهل شمسی با پاساژ پلاسکو و علاءالدین آغاز شد؛ فضاهایی با کارکرد مشخص یعنی خرید. اواخر دهه ۱۳۷۰ مجتمع‌های تجاری کم‌کم جای خود را در شهر باز کردند. نخستین‌ها مثل «پالادیوم»، «تیراژه» یا «کوروش» با فرمی محدودتر و تمرکز بر خرید شکل گرفتند. داشتن حق انتخاب و کم و زیاد کردن کالاها و مدیریت خرید از همان وقت برای خریداران جذاب بود.

از دهه هشتاد به بعد، با گسترش سرمایه‌گذاری خصوصی و میل به توسعه شهری در شکل و شمایل مدرن، پروژه‌های عظیم شکل گرفت. مگامال‌هایی با ده‌ها برند، سینما، شهربازی، هایپرمارکت و کافه. ظهور مال‌ها در تهران دهه ۱۳۹۰ با ظهور سازه‌های غول‌آسا مانند «ایران‌مال»، «ارگ تجریش»، «مگامال اکباتان» و «بام‌لند» دوره تازه‌ای را رقم زد؛ دوره‌ای که در آن مال دیگر فقط محل خرید نیست، بلکه شکل تازه‌ای از زیست روزمره شهری‌ است. آدم‌ها به مال‌ها می‌آیند نه فقط برای خرید، که برای وقت‌گذرانی، تفریح، معاشرت، پرسه‌زنی و حتی فرار از بیرون.


بازارهای کوچک، قربانیان نیمه‌جان

در محلات شهر، هنوز مغازه‌های کوچک و بازارهای محلی نفس می‌کشند، اما به‌سختی. فروشنده مغازه‌ای در ستارخان می‌گوید: «همه میرن کوروش و پالادیوم و ایران مال. مغازه‌ ما هم شده انبار.» کسبه بازارچه‌ها در محله‌هایی چون ستارخان، نارمک یا حتی ولی‌عصر هم با این فروشنده هم‌نظر هستند و از کاهش شدید مشتریان و کسادی کار می‌گویند.

این دگرگونی، اقتصاد محلی را نحیف کرده و در برخی موارد، منجر به تعطیلی کسب‌وکارهای خانوادگی و مشاغل کوچک شده است. تخفیف‌های دوره‌ای، تنوع برند و جذابیت محیطی‌، امتیازاتی است که مال‌ها دارند و بازارهای کوچک ندارند. نه فقط مغازه‌ها، که حتی ارتباط اجتماعی در محله‌ها کم شده است. در بازار محله، آدم‌ها همدیگر را می‌شناختند اما در مال، بی‌نامی فضیلت است.

تجربه‌ خرید دیگر یک معاشرت به حساب نمی‌آید، یک پرفورمنس (نمایش) است. یکی از فروشنده‌ها در فودکورت می‌گوید: «اینجا همه‌چی تحت کنترله و برای مردم امنه. آشنا نمی‌بینن و تعارفی وجود نداره. کمتر دعواو دزدی و بی‌نظمی وجود داره. امنیت، تهویه، نور خوب، پارکینگ، وای‌فای و دسترسی آسان به نیازهاشون دارند. دیگه چی می‌خوان؟» شاید این یعنی در شهری پر از تنش، مال مثل محوطه‌ استریل‌شده‌ یک آزمایشگاه است.


مصرف، پرسه‌زنی، نمایش

در حال قدم زدن، به زوجی برمی‌خورم که ویترین‌ها را نگاه می‌کنند و رد می‌شوند. مرد می‌گوید: «ما خرید نمی‌کنیم. اومدیم بچرخیم. توی خونه حوصله‌مون سررفته بود.» این پدیده را والتر بنیامین در پروژه پاساژهای خود فلانور یا پرسه‌زن نامیده است. پرسه‌زن فردی است که بر فضای عمومی چیره شده و به جای مصرف کالا به مصرف فضا می‌پردازد.

زن ادامه می‌دهد: «تماشای اجناس نو و تازه و دیدن مردم فضای آدم رو عوض می‌کنه، اگه بخواهیم هربار خرید کنیم که باید میلیاردر باشیم. اینجا چیزای جدید می‌بینیم و ایده می‌گیریم.» و این روایتی آشناست و شعار «حتی اگر خرید نکنید (even if you don’t buy)» را به یاد می‌آورد. بله لازم نیست حتماً خرید کنید. مال خود را محل تماشای اشیا و حتی تماشای مردم معرفی می‌کند اما زیر این تأمین فراغت خیال، فکر خرید را در ذهن شهروندان زنده نگه می‌دارد. اگر امروز نخری دفعه بعد حتماً می‌خری و این از نظر بنیامین نماد فشرده‌ای از تجربه مدرنیته است.


شهری‌تر یا غیربومی‌تر؟

در ظاهر، مال‌ها شکلِ مدرن‌شده‌ زندگی شهری‌اند. اما در باطن، شهر را از خاص‌بودگی‌اش تهی می‌کنند. هر مال تقریباً شبیه مال دیگر است: همان برندها، فودکورت‌ها و نورپردازی. برخلاف خیابان ولی‌عصر یا بازار تهران، که هرکدام روایتی از زمان و مکان در خود و برای خود دارند و منحصربه فرد هستند، مال‌ها فضاهایی فاقد حافظه‌‌اند.

این یعنی تهران دارد بخشی از خودش را از دست می‌دهد و بخشی جدید را به جای آن می‌نشاند. یکی از فروشندگان که جلوی در مشتری‌ها را از نظر می‌گذراند می‌گوید: «قدیم چند تا مغازه توی بازار بزرگ و تجریش و امامزاده حسن می‌شناختیم و هرسال ازشون خرید می‌کردیم. انگار هیچ جنسی به جز اونا برامون قابل‌اعتماد نبود اما الان فرقی نداره از کجا می‌خری، همه‌اش مثل همدیگه است.» 


محله‌هایی که نفس‌شان تنگ شد

 در اطراف بسیاری از مراکز خرید، دیگر خبری از کوچه‌های ساکت، مغازه‌های آشنا و یا حتی پیاده‌روهای خلوت نیست. خودروهایی که برای یافتن جای پارک صف کشیده‌اند، خیابان‌ها را قفل می‌کنند. اغلب مال‌ها از منظر معماری، پیوندی با بافت پیرامونی‌شان ندارند. علاوه بر کمبود پارکینگ، افزایش حجم سفرهای تولیدشده توسط این مراکز، منجر به ازدحام و کندی ترافیک در معابر اطراف شده است. این وضعیت، به‌ویژه در روزهای تعطیل و ساعات اوج، مشکلات جدی برای ساکنان و کاربران منطقه ایجاد می‌کند.


مردم ساکن محله‌هایی چون سعادت‌آباد، شهرک اکباتان، چیتگر و جنت‌آباد گاه از اینکه در نزدیکی یک مال زندگی می‌کنند، حس فرسودگی دارند. یکی از ساکنان خیابان کنار کوروش می‌گوید: «از وقتی کوروش آمد، آرامش از محله ما رفت. ترافیک اتوبان ستاری سرریز می‌کند به خیابان ما و سروصدا آزاردهنده است. تا نیمه‌شب همین وضع را داریم. آدم‌های ناشناس اینجا را پر کرده‌اند و محله ناامن شده است. »


در نیاوران، اطلس‌مال نه‌فقط فضای فیزیکی، بلکه هویت محله را هم تغییر داده. فروشگاه‌های زنجیره‌ای، برندهای خارجی و مصرف‌گرایی پررنگ، باعث شده ساکنان قدیمی کمتر به این فضاها احساس تعلق کنند. یکی از قدیمی‌ها می‌گوید: «انگار قبلاً این محله مال خودمان بود، آدم‌هایش را می‌شناختیم و سلام و علیک داشتیم. حالا نه ما کسی را می‌شناسیم نه کسی ما را. دوست دارم از اینجا بروم، اما برایم سخت است یک عمر اینجا زندگی کرده‌ام.»

تضعیف هویت محله‌ای، حس تعلق ساکنان به محله را کاهش و تعاملات اجتماعی را تحت‌الشعاع قرار داده است. افزایش قیمت زمین و املاک در اطراف این مراکز، منجر به جابه‌جایی جمعیتی و تغییر ترکیب اجتماعی محله‌ها شده است.


شکاف طبقاتی پشت ویترین‌های شیشه‌ای

مال‌ها اگرچه در ظاهر مکان عمومی به‌نظر می‌رسند، اما در باطن اغلب برای طبقات متوسط به بالا طراحی شده‌اند. قیمت برندها، هزینه‌ غذاخوری‌ها و حتی طراحی فضایی آنها با معماری‌های لوکس، صندلی‌های مجلل و حضور نگهبانان حس تعلق را برای طبقات فرودست کاهش می‌دهد.

دختر جوانی که معلوم است هنوز موفق نشده چیزی بخرد می‌گوید: «اینجا خیلی گرونه، به جیب ما نمی‌خوره اما اگه نیای و نبینی چه چیزهایی روی بورسه، از بقیه عقب می‌مونی. من میام ببینم چی آوردن بعد می‌رم توی بازارهای ارزون‌تر دنبال مشابهش می‌گردم.» در واقع، طبقات پایین‌تر اغلب صرفاً نقش تماشاگر را دارند؛ حضوری بصری و بی‌قدرت در مصرف. آن‌ها در بهترین حالت، برای گشت‌وگذار یا تجربه‌ای موقت وارد می‌شوند، نه برای خرید یا تعلق داشتن.

تهران، حالا شهری است که از شرق تا غرب، از شمال تا جنوب، مگامال‌ها را با محلات قدیمی پیوند زده است. مراکزی که با هدف ارائه خدمات متنوع تجاری، تفریحی و فرهنگی طراحی شده‌اند، تأثیرات گسترده‌ای بر ساختار شهری، هویت محله‌ای و نظام حمل‌ونقل پایتخت داشته‌اند. این مگامال‌ها رفاه، توسعه و مدرنیته را با خود آورده‌اند، اما در دل خود داستان‌هایی از جا‌به‌جایی طبقات، ناآرامی در محلات، افول بازارهای سنتی و ظهور مصرف‌گرایی افسارگسیخته را هم روایت می‌کنند.


برچسب‌ها: #سرویس : تیتر ۱
بازگشت به فهرست