تعادل زندگی، خانواده و زمان کار؛ مرزهای مبهم یک حیات شایسته
گسترش کار ناپایدار، اقتصاد پلتفرمی و فرسایش تعادل کار و زندگی، با ساعات طولانی و مرزهای مبهم خانه و کار، خانوادهها را زیر فشار گذاشته و مشارکت اجتماعی را فرسوده میکند. بازسازی تعادل کار و زندگی نیازمند حمایتهای شغلی، امنیت اقتصادی و سیاستهای رفاهی پایدار است.
محمد حدود چهل سال دارد و راننده تاکسی اینترنتی است. حوالی ساعت ده شب، سوار ماشین او میشوم. با چند کیف و چمدان همراهم و همین کافی است تا در گفتوگو بین ما باز شود. خسته است اما با نگاهی به چمدانی که روی صندلی جلو گذاشتهام، میپرسد: «اسبابکشی میکنی؟ خونهات رو عوض کردی؟»
حرفمان به موضوع کرایه خانه و بالا رفتن هزینهها کشیده میشود، خودش هم دغدغه خانه دارد. کمکم از خودش میگوید. محمد کارمند یک شرکت خصوصی است؛ 6 صبح از خانه خارج میشود و تا عصر در دفتر مشغول است. بعد پشت فرمان پراید سفیدش مینشیند تا در تاکسی اینترنتی کار کند. محمد میگوید فرصت چندانی برای دیدن فرزند کوچکش ندارد و ادامه میدهد: «ده ساله ازدواج کردم ولی این روزها خیلی کم بچهام رو میبینم. با این وضع کار دیگه جونی برام نمیمونه.»
محمد روزی نزدیک به چهارده ساعت کار میکند. اگر رفتوآمد و خواب ضروری را هم در نظر بگیریم، زمان زیادی از روز برای خود و خانوادهاش باقی نمیماند، او عملا فقط زمان خواب را در منزل میگذراند. از او میپرسم «راضی هستی؟» با نگاهی پر تردید جواب میدهد: «پشیمونم. مخصوصاً حالا که بچهدار شدم. دخل و خرج به هم نمیخونه… مجردی بهتر بود.»
داستان محمد، تنها روایت یک نفر نیست؛ بازتابی از واقعیتی گستردهتر است که بسیاری از مردم در جهان امروز تجربه میکنند. بازار کار قرن بیستویکم، با فاصله گرفتن از سیستمهای رفاهی و حمایتگر در زیر سایه جهانیشدن، پیشرفتهای فناوری و تحول سیاستهای اقتصادی، محیطی را پدید آورده که در آن کارکردن برای مزد به شکلی بیوقفه و نامتوازن در تمام جوانب زندگی نفوذ کرده است. روزهای کاری طولانیتر شدهاند و اشتغال ناپایدار گسترش یافته است. وضعیتی که پرسشهای مهمی را پیش رویمان قرار میدهد.
وقتی بیشتر ساعات روز صرف کارهایی میشود که مجالی برای رسیدگی به دیگر جنبههای حیات نمیگذارد، چگونه میتوان زندگی شایستهای داشت؟ چه اتفاقی برای خانواده و کودکان خواهد افتاد وقتی پدر و مادر تقریباً تماموقت ناچار به کارند؟ نظمی که بر پایه کارهای موقتی و ناپایدار شکل میگیرد، با حق بنیادین انسان برای تشکیل خانواده سازگار نیست و کار ناپایدار زندگی ناپایدار را بهوجود میآورد.
پیامد این اقتصاد ناپایدار، نبود تعادل کار و زندگی است؛ مسئلهای که بر تمامی ابعاد زیست انسان تأثیر میگذارد و در نهایت، با حقوق انسانی در هر جامعهای تعارض جدی دارد.
نفوذ کار ناپایدار بر زندگی خانوادگی و بحران جمعیتی در جوامع
با طولانیتر شدن ساعات کاری و محو شدن مرزهای زندگی کاری و شخصی، فشار سنگینی بر خانوادهها وارد شده است. بر اساس گزارش «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی ((OECD» در سال ۲۰۲۴ در بسیاری از کشورها، اشتغال تماموقت هر دو شریک زندگی به یک هنجار تبدیل شده است تا سطح زندگی حفظ شود. همچنین «سازمان بینالمللی کار» در سال ۲۰۲۲ نشان میدهد که بیش از یکسوم کارگران جهان بهطور منظم بیش از ۴۸ ساعت در هفته کار میکنند؛ رقمی که فراتر از حد ایمن جهانی است و فرصت اندکی برای مراقبت از فرزندان، زندگی خانوادگی و استراحت باقی میگذارد.
مطالعات «یونیسف» نیز بر اهمیت مراقبت مستمر والدین در اوایل زندگی کودک برای رشد عاطفی و شناختی تأکید دارد. خستگی ناشی از کار طولانی و نبود دسترسی به مراقبت مقرونبهصرفه، رفاه کودکان و کیفیت نیروی کار آینده را تهدید میکند.
فراتر از خانواده، کار ناپایدار (شامل قراردادهای موقت و پارهوقت) ثبات اجتماعی را نیز تضعیف میکند. گزارش «سازمان بینالمللی کار» و مطالعات «کنفدراسیون اتحادیههای کارگری اروپا (ITUC)» نشان میدهند که این نوع مشاغل به ناامنی در مسکن، سلامت و تشکیل خانواده منجر میشود.
مثال ژاپن و کرهجنوبی این پدیده را آشکار میکند. تحقیقات در ژاپن (۲۰۲۰) و کره جنوبی (۲۰۲۱) نشان میدهد که زنان تمایل کمتری به ازدواج با مردان دارای مشاغل ناپایدار دارند. نبود اطمینان اقتصادی موجب کاهش ازدواج و باروری شده و به بحران جمعیتی این کشورها دامن زده است؛ نبود امنیت شغلی، هرگونه شانس برای ایجاد زندگی خانوادگی پایدار را تضعیف میکند.
تعادل کار و زندگی
داستان محمد و واقعیتهای مشابه در نقاط دیگر جهان، تنها نشانههایی از شکاف فزاینده میان کار و زندگی شخصی است؛ شکافی که پیامد کار ناپایدار و فشرده در اقتصادهای جدید است. در چنین شرایطی، مفهوم تعادل کار و زندگی اهمیتی اساسی پیدا میکند. این تعادل به توزیع منصفانه زمان و انرژی میان کار مزدی و زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی اشاره دارد و تضمین میکند که افراد کنترل بر زمان خود را حفظ کرده و فضایی برای استراحت، مراقبت از خانواده و مشارکت اجتماعی داشته باشند. اما در جهانی که ساعات کاری طولانی، مرزهای مبهم میان خانه و کار و ناامنی شغلی رو به افزایش است، این تعادل به سرعت در حال فروپاشی است.
نمونههای فراوان این نوع از نبود تعادل در اقتصادهای پلتفرمی و قراردادهای موقت کار مشاهده میشود. برای مثال کارکنان تحویل غذا در کره جنوبی، اغلب برای حفظ برنامههای زمانی و درآمدهای باثبات تقلا میکنند و توانایی آنها برای برنامهریزی مراقبت از کودک، آموزش یا زندگی اجتماعی بسیار ضعیف است. کارگران پلتفرمها در ایران هم مشکلات مشابهی دارند و از نبود بیمههای اجتماعی و ساعات کاری طولانی آسیب میبینند.
نمونه بارز دیگر پدیده «کاروشی (Karōshi)» در ژاپن است، یعنی مرگ بر اثر کار بیشازحد. به گزارش وزارت کار ژاپن حدود ۲۲ درصد کارکنان ژاپنی بیش از ۴۹ ساعت در هفته کار میکنند. چنین افرادی زمان کمی برای زندگی خانواده یا زندگی اجتماعی خواهند داشت. در گزارشی از سازمان بینالمللی کار در ایالات متحده، کارکنان یقهسفید (کارمندان اداری و دفتری) و کارگران گیگ (کارگران فناوری) به شیوههای متفاوت اما مشابهی دچار فرسودگی میشوند؛ اتصال دائمی دیجیتال، کار ناپیوسته و درآمد نامطمئن مرزهای زندگی و کار را فرسایش داده است
البته برخی کشورها نشان دادهاند که این چرخه را میتوان شکست. در گزارش سازمان «یوروفاند» که به صورت تخصصی بر سیاستهای بهبود زندگی و شرایط کار در اروپا متمرکز است، سیاستهای حمایتی در هلند و دانمارک، شامل ساعات کاری کوتاهتر، مرخصی سخاوتمندانه برای والدین و توافقهای قوی کارگری توانستهاند اشتغال را با زندگی خانوادگی آشتی دهند. در سیاستهای رفای چنین کشورهایی بازگرداندن تعادل زندگی و کار صرفاً ترجیحی فردی نیست؛ بلکه ضرورتی ساختاری برای مهار بیگانگی نهفته در بازار کار مدرن و حفظ زیست پایدار انسانی است.
بازسازی تعادل زندگی و کار برای جامعهای شایسته
نفوذ فزاینده کارهای ناپایدار نهتنها زندگی فردی، بلکه بنیانهای جامعه را هم تضعیف میکند. کاهش فرصت برای مراقبت خانوادگی، مشارکت اجتماعی و شکوفایی فردی همگی پیامدهای فرسایش تعادل زندگی و کار هستند. از همین رو، بازپسگیری این تعادل باید در قلب هر سیاستی قرار گیرد که به دنبال ساختن جامعهای شایسته است.
دستورکار «کار شایسته» (Decent work) «سازمان بینالمللی کار» نقشهراه روشنی ارائه میدهد: تقویت حمایتهای شغلی، تثبیت درآمد، محدود کردن ساعات کار و ارائه شبکههای ایمنی اجتماعی همگانی و قدرتمند؛ عناصری که میتوانند بیگانگی را کاهش دهند و زمان را دوباره در اختیار کارکنان قرار دهند. تجربه کشورهایی چون دانمارک و هلند نشان داده است که مدل «امنیت انعطافپذیر» یعنی ترکیب انعطافپذیری بازار کار با حمایت اجتماعی قوی، میتواند فشار کار ناپایدار را کاهش دهد و همزمان مشارکت اقتصادی و رفاه خانوادگی را ارتقا بخشد.
طرحهای آزمایشی مانند هفته کاری چهار روزه در ایسلند، بریتانیا و برخی از کشورهای دیگر هم نشان داده است که میتوان بدون فدا کردن بهرهوری، تعادل زندگی و کار را احیا کرد. همچنین سرمایهگذاری دولتی در مراقبت از کودک، مرخصی والدین و خدمات عمومی همچون سلامت و مسکن، ابزارهای کلیدی برای بازسازی انسجام اجتماعیاند.
چیرگی کار ناپایدار بر زندگی، پیوندهای خانوادگی، سلامت فردی و ثبات اجتماعی را فرسوده کرده است. بدون مداخلات سیاستی سنجیده (از جمله تثبیت اشتغال، بازتوزیع زمان کار و تضمین حقوق اجتماعی) چشمانداز زندگی شرافتمندانه برای اکثریت مردم دور از دسترس خواهد ماند. بازسازی تعادل زندگی و کار نه فقط یک ضرورت فردی، بلکه سنگبنای جامعهای انسانیتر و پایدارتر است.