JAI NewsRoom مدیریت

تحلیل یک گسست: جدال زبان‌ها و بحران بازنمایی در نشست کودکان بدون سرزمین

21 مرداد 1404 | 16:18 •جامعه
تحلیل یک گسست: جدال زبان‌ها و بحران بازنمایی در نشست کودکان بدون سرزمین

نشست «کودکان بدون سرزمین» که با هدف بررسی ابعاد اجتماعی و حقوقی مهاجرت برگزار شده بود بیش از آنکه محفلی برای گفتگو باشد به صحنه نمایش گسست عمیق و ساختاری بدل شد. این رویداد ناخواسته به یک آزمایشگاه اجتماعی تبدیل شد که در آن بحران چهل‌ساله مهاجران افغانستانی در ایران خود را نه در محتوای سخنرانی‌ها که در شیوه برخورد گفتمان‌ها و زبان‌ها با یکدیگر عریان کرد. تحلیل این نشست ناکامی در ارتباط و بحران «بازنمایی» است؛ جایی که هر صدایی دیگری را به رسمیت نمی‌شناخت و هر زبانی برای دیگری بیگانه بود.

زبان انتزاع: کالبدشکافی درد از فاصله‌ای امن

پنل‌ها با زبان «انتزاع» آغاز شد؛ زبانی متعلق به دانشگاه و قانون که تلاش داشت پدیده‌ای پیچیده را در چارچوب‌های منطقی صورت‌بندی کند. دکتر پیام روشنفکر، جامعه‌شناس با ارائه یک چارچوب نظری فرآیند تغییر نگرش به مهاجران در ایران را تشریح کرد.

او این مسیر را در سه مرحله توضیح داد: ابتدا «دیگری» به عنوان یک برساخت هویتی خنثی، سپس ورود به فرآیند «دیگری‌سازی» با زدن برچسب‌های منفی و در نهایت رسیدن به «دیگری‌ستیزی» که به طرد و خشونت عملی می‌انجامد. او برای اثبات این نظریه به سیر تحول واژگان در گفتمان عمومی اشاره کرد؛ اینکه چگونه جامعه ایرانی از تعابیری چون «برادران دینی» به عباراتی چون «اتباع بیگانه غیر مجاز» و گفتمانی امنیتی رسید که مهاجران را «یک ارتش پنهان» و «همدست دشمن» معرفی می‌کند .

او در ادامه برای توضیح ریشه‌های این وضعیت از مفهوم کلیدی «غیبت سیاست» سخن گفت. از نظر او این پدیده نه یک غفلت ساده بلکه یک «فرار» عامدانه از سیاست‌گذاری است. روشنفکر توضیح داد که «غیبت سیاست» به دو شکل اصلی بروز می‌کند. شکل اول فرار کامل از سیاست‌گذاری است. یعنی دولت‌ها ترجیح می‌دهد به موضوعات حساس اساساً ورود نکنند و آن‌ها را در وضعیت تعلیق نگه دارند. این رویکرد یک «خلاء سیاستی» ایجاد می‌کند که به گفته او فضا را برای شکل‌گیری «سیاست از پایین» و يا «ورود فرصت‌طلبان يا اشغال کنندگان سیاست» باز می‌کند.

به عنوان مثال زمانی که دولت از سیاست‌گذاری برای آموزش کودکان افغانستانی سر باز می‌زند این سازمان‌های جامعه مدنی (مثل سمن‌های حقوق کودک) و نهادهای مردمی (مثلا مدارس خودگردان) هستند که وارد عمل شده و بخشی از این خلاء را پر می‌کنند. 

شکل دوم «غیبت سیاست» به گفته او اقدام صوری و نمادین است. در این حالت دولت به موضوع ورود می‌کند اما اينکار لزوما برای حل ریشه‌ای و اصولی مشکل نیست، تمام تمرکز خود را بر بخش کوچکی از مشکل معطوف می‌سازد تا اینگونه به نظر برسد که در حال فعالیت استاو برای این حالت پدیده کار کودک را مثال زد و گفت در حالی که میلیون‌ها کودک کار در کشور وجود دارد تمام تمرکز سیاست‌گذار بر کودکان خیابانی یک شهر خاص قرار می‌گیرد که این اقدام مانند رسیدگی به «نوک کوه یخ» است و اصل معضل را دست‌نخورده باقی می‌گذارد . اينجا دولت حضور دارد، اما نه برای حفاظت، بلکه برای کنترل، تنظیم حداقلی و تولید بی‌ثباتی قانونی.

نهايتا در مقابل اين سیاست تعليق دولتی، جامعه ی مدنی شکل ديگری از سیاست ورزی را انجام می دهد که «سیاست زندگی» نام دارد و برگرفته از گفتانهای ضداستعماری و ضدسلطه است و بر مواجهه ی با ديگری به عنوان مبنای اخلاق تاکيد دارد. آنچه امانوئيل لويناس آنرا مسئوليت ناحدودی و پیشینی و بی‌قید و شرط دانسته است، که پیش از هر قرارداد سیاسی یا مرز ملی برقرار می‌شود.

در کنار او دکتر بهمنی قاجار، حقوقدان تلاش کرد تا با زبان قانون به این آشوب نظم دهد. او با تفکیک مفاهیم حقوقی «پناهنده»، «پناه‌جو» و «سایر اتباع» سعی کرد چارچوبی برای فهم حقوق و تکالیف هر گروه ارائه دهد. دکتر قاجار استدلال کرد که حقوق مهاجران از دو منبع نشأت می‌گیرد: اسناد بین‌المللی مانند کنوانسیون حقوق کودک که ایران به آن متعهد است و قوانین داخلی ایران که در بسیاری موارد مانند منع شکنجه تفاوتی میان شهروند و غیرشهروند قائل نمی‌شود . او مکرراً بر اصل «کرامت انسانی» تأکید کرد و آن را حقی جهان‌شمول دانست که حتی برای یک «مهاجر غیرقانونی» نیز باید محترم شمرده شود. با این حال او این پیچیدگی را نیز به رسمیت شناخت که دولت‌ها حق «اخراج بیگانگان» را دارند اما تأکید کرد که این اخراج باید در چارچوب قانون و با رعایت حرمت انسانی باشد .

زبان تجربه زیسته: شهادت‌نامه‌هایی علیه انتزاع

در مقابل زبان انتزاع زبان «تجربه زیسته» ایستاده بود؛ زبانی که با شعر یک کودک چوپان از خانه کودک ناصرخسرو به روایت طاهره پژوهش، فعال حقوق کودک آغاز شد: «من چوپانم چیزی از دنیا نمی‌دانم. وقتی پشم گوسفندان را می‌چیدم بوی گرگ می‌داد.» پژوهش با این مقدمه فضایی را ترسیم کرد که در آن «گرگ‌ها جهان را اداره می‌کنند» و یک اصل بنیادین را مطرح کرد: «کودک پناهنده و مهاجر نیست کودک فقط کودک است. کودک مرز نمی‌شناسد.» این زبان صرفاً روایتگر نبود بلکه زبان مقاومت و کنشگری نیز بود. پژوهش با قاطعیت اعلام کرد که «انجمن‌های غیردولتی در حوزه کودکان برای کودکان افغانستانی سنگ تمام گذاشتند» و شرح داد که چگونه این نهادها درهایشان را برای آموزش هزاران کودک باز گشودند برای بهداشت و درمانشان «از جان مایه گذاشتند» و آنقدر «فریاد زدند گزارش دادند و رایزنی کردند» تا سرانجام اجازه ثبت‌نام کودکان در مدارس دولتی صادر شد .

شیدا صفری، مدیر خانه کودک شوش این واقعیت تلخ را با نظمی برآمده از تجربه به حوزه‌های مشخصی تقسیم کرد و شهادت داد که چگونه زندگی کودکان مهاجر از هر سو تحت فشار قرار گرفته است. او از تنگنای مالی و اقتصادی خانواده‌هایی گفت که به دلیل نداشتن اجازه کار بیکار شده‌اند.  سپس به بحران حقوقی و مدارک اشاره کرد و توضیح داد که چگونه مدارک هویتی لغو می‌شود و خانواده‌ها حتی گاهی پس از پرداخت هزینه پیش از دریافت مدرک رد مرز می‌شوند. این فشار به حوزه آموزش نیز کشیده شده و مدارس دولتی از ثبت‌نام دانش‌آموزان برای سال جدید سر باز می‌زنند.

او در ادامه از محاصره امنیتی سخن گفت. خانواده‌هایی که از ترس دستگیری و پاره شدن مدارکشان توسط مأموران جرات خروج از خانه را ندارند. این وضعیت حتی سلامت جسمی آنها را نیز نشانه رفته بود چرا که با محدود شدن خدمات پزشکی بیماران مجبور به ترک ایران با وضعیت نامناسب جسمی می‌شدند. در نهایت او از زخم فرهنگی و اجتماعی پرده برداشت و با بازگویی خاطره تکان‌دهنده خود از زنی در مترو که کودکی افغانستانی را می‌زد و فریاد می‌کشید «شماها جای ما را گرفته‌اید» عمق نفوذ این خصومت در جامعه را به تصویر کشید .

بحران بازنمایی: چه کسی از طرف «مهاجران» سخن می‌گوید؟

شاید کلیدی‌ترین لحظه نشست زمانی رخ داد که قرار شد صدایی از سوی خود جامعه مهاجر شنیده شود. این لحظه به صحنه یک گسست عمیق و بحران تمام‌عیار در «بازنمایی» بدل شد. جمال انصاری که خود را رئیس «بنیاد نخبگان و فعالان مهاجر» معرفی کرد کلامش را با تشکر از «دولت و ملت شریف ایران» برای «۴۰ سال مهمان‌نوازی» و «همکاری‌های استراتژیک» آغاز کرد. این کلمات کافی بود تا صدایی خشمگین از جامعه مهاجر میان جمعیت مشروعیت او را به چالش بکشد: «شما به جای مهاجر زندگی نکردید به جای کارگران ننشستید به جای کودکان و زنانی که در کارخانه‌ها آجرپزی‌ها جان می‌کنند شما آنها را ندیدید؟ پس مهمان یعنی چی؟». فرد معترض آقای انصاری را متهم کرد که به جای مهاجران از طرف دولت سخن می‌گوید و از او خواست: «به نمایندگی از مهاجران حرف نزنید که ما سپاسگزار شما هستیم.»

در این لحظه دو روایت کاملاً متضاد با یکدیگر روبرو شدند: روایت رسمی و نخبگانی انصاری که از «نقش سازنده» مهاجران سخن می‌گفت و روایت استثمار و رنج فرد معترض که با فریاد «شما ما را استثمار کرده‌اید» هرگونه تعارف دیپلماتیک را پس می‌زد. این درگیری نشان داد که «جامعه مهاجر» یک کل یکپارچه نیست و هر تلاشی برای ساختن یک «صدای واحد» برای آن با واکنش کسانی روبرو می‌شود که احساس می‌کنند داستان زندگی‌شان در این بازنمایی رسمی حذف و انکار شده است.

اوج گسست: جدال «حقوق» و «رنج»

نقطه اوج این هم‌نشینی ناشنوایان در رویارویی مستقیم یک دختر جوان افغانستانی با دکتر بهمنی قاجار رقم خورد. این دختر که خود را متولد و بزرگ‌شده ایران معرفی کرد با شهادت زندگی خود کل گفتمان حقوقی را به چالش کشید. او با اشاره به مواضع پیشین دکتر قاجار در حمایت از طرح اخراج مهاجران این تناقض را پیش روی او گذاشت که چگونه می‌توان همزمان از چنین طرحی حمایت کرد و از حقوق کودکان و آموزش سخن گفت . او سپس زبان انتزاعی حقوق را با یک واقعیت دردناک در هم کوبید: «من با رتبه سه رقمی شهیدبهشتی قبول شدم رفتم چهار سال شهریه شبانه می‌دادم.» این جمله یک بیانیه کامل بود علیه سیستمی که حتی موفقیت نخبگان جامعه مهاجر را نیز با تبعیض پاسخ می‌دهد. سوال کلیدی او «شما به چی می‌گویید محدودیت؟» پوچی زبان حقوقی را در برابر واقعیت‌های سیستماتیک عیان ساخت.

پاسخ دکتر قاجار به این شهادت تراژدی گسست را کامل کرد. او به جای پرداختن به محتوای بی‌عدالتی به «لحن» گوینده پرداخت و گفت: « شما با این لحن طلبکارانه تون در جامعه ایرانی حساسیت ایجاد می‌کنید.» این پاسخ که می‌توان آن را نوعی سرزنش قربانی به خاطر شیوه بیان رنجش تفسیر کرد آخرین پل‌های لرزان ارتباط را نیز ویران ساخت.

صورت‌بندی یک ناکامی و تأملی بر آن

ارزش تحلیلی نشست «کودکان بدون سرزمین» نه در راه‌حل‌هایی که ارائه داد بلکه در صورت‌بندی دقیقی بود که از خودِ «مسئله» به نمایش گذاشت. مسئله صرفاً سیاست‌های غلط یا نقض قوانین نیست. مسئله گسستی عمیق در ارتباط و فهم است.

در پایان این نشست پرتنش دکتر پیام روشنفکر در یک مداخله کوتاه به تأمل در همین گسست پرداخت. او به شکل تلویحی به حاضران هشدار داد که در دام «دیگری‌سازی معکوس» نیافتند. به این معنا که همان‌طور که گفتمان غالب هویت پیچیده «مهاجران» را به یک کل جمعی با برچسب منفی تقلیل می‌دهد و آنرا بی چهره و غيرانسانی می کند، جامعه معترض نیز نباید هویت پیچیده «جامعه میزبان» را در یک هویت یکپارچه و منفی خلاصه کند. او یادآوری کرد که همه در حال تجربه کردن اشکال مختلفی از «دیگری شدن» هستند و هرچند این تجربه‌ها یکسان نیستند اما می‌توانند مبنایی برای درک متقابل باشند .

روشنفکر در نهایت پیشنهاد کرد که راه برون‌رفت حداقل برای جامعه مدنی بازگشت به «سیاست زندگی» است: یعنی تمرین «اخلاق مراقبت» ایجاد «همبستگی» در برابر ساختارهای تبعیض و «حمایت‌طلبی» برای رفاه جمعی ورای محاسبات استراتژیکِ برد و باخت و يا گير کردن در داوم دولت ـ محوری . این سخنان پایانی نشان داد که شاید تنها راه ترمیم این گسست فراتر رفتن از جدال زبان‌ها و بازگشت به یک اخلاق بنیادین است. اما تا زمانی که زبان قدرت در تمام اشکال آن قادر به شنیدن درک و به رسمیت شناختن زبان تجربه زیسته انسانی نباشد هرگونه «گفتگو» به منازعه‌ای بی‌حاصل بدل خواهد شد و «کودکان بدون سرزمین» قربانیان اصلی این جدال باقی خواهند ماند.

 

 

بازگشت به فهرست