تهران تکهتکه؛ از شهرسازی علمی تا شهر بیعدالت
حسین ایمانی جاجرمی استاد دانشگاه تهران در نشست مسائل شهر تهران با تأکید بر اینکه شهر تقریباً دارد از دست میرود، گفت: از ۶۳ سال پیش تا امروز، دیگر گفتوگویی جدی درباره تهران انجام نشده و در حالیکه همه از تهران مینالند و آن را مقصر جلوه میدهند، هنوز شناخت درستی از پایتخت وجود ندارد.
«تهران تقریباً از دست میرود.» این جملهای است که حسین ایمانی جاجرمی، استاد دانشگاه تهران، در نخستین نشست بررسی مسائل شهر تهران گفت. استادان شهرسازی و جامعهشناسی هشدار میدهند: تهران نه فقط یک پایتخت سیاسی یا اقتصادی، بلکه قلب اجتماعی و فرهنگی ایران است؛ شهری که بدون شناخت درست و بازخوانی پیوند علوم اجتماعی و شهرسازی، غیرقابل جایگزینی و آسیبپذیر باقی میماند.
جاجرمی با اشاره به نخستین سمینار بررسی مسائل اجتماعی تهران در ۶۳ سال پیش، میگوید: آن سمینار ۶ روز طول کشید و همه از وزرا گرفته تا مردم محلی، شرکت کردند. حالا اما هیچ گفتگوی جدی درباره شهر انجام نمیشود و همه از تهران نالیده و آن را مقصر میدانند .
احمد سعیدنیا، استاد قدیمی شهرسازی هم هم با بازخوانی نقش مؤسسه تحقیقات اجتماعی و دانشکده شهرسازی افزود: پیوند بین آموزش و پژوهش، جامعهشناسی و شهرسازی زمانی قلب تپنده تولید اندیشه شهری بود. اما بعد از انقلاب فرهنگی، این ارتباط تقریباً قطع شد. امروز هر طرح تغییر پایتخت، نادیده گرفتن واقعیتهای جمعیتی و تاریخی تهران است.
برگزارکنندگان این نشست امید داشتند برگزاری این نشستها سبب برگزاری دومین سمینار بررسی مسائل اجتماعی تهران پس از گذشت ۶ دهه شود . حسین ایمانی جاجرمی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران با مرور پیشینه اولین سمینار مشابه در ۶۳ سال پیش گفت: نخستین سمینار بررسی مسائل اجتماعی شهر تهران در شش روز برگزار شده بود. ما نمیتوانیم باور کنیم که در شش روز، وزرا، رؤسای ادارات کل، اساتید دانشگاه و حتی مردم عادی مانند نمایندگان انجمنهای محلی شرکت کردند. جالب است که من خودم نمیدانستم قبل از انقلاب، محلههایی مثل بهجتآباد را مردم خودشان ساختند. بیابان را تبدیل به محلهای آباد کردند. تهرانپارس هم از همین انجمنها داشت. تقریباً هر محله آن روز تهران انجمنی فعال داشت.
به گفته او پس از برگزاری این سمینار سیاستگذاران ایرانی متوجه شدند شهرهای ایران نقشه ندارند؛ حتی خود پایتخت طرحی نداشت و همینطور توسعه پیدا میکرد و ساختوساز میشد. از آنجا بود که دنبال تهیه طرحهای جامع برای تهران و سایر شهرها رفتند.
این استاد دانشگاه یادآور شد: بعد از گذشت ۶۳ سال از آن سمینار، دیگر چنین رویدادی تکرار نشده است؟ امروز همه از تهران مینالند، شهر را سرزنش میکنند و فضا را مقصر میدانند، اما کمتر درباره تهران گفتوگو، تحقیق یا مطالعهای انجام شده است.راهحلی که اکنون به ذهن دولت فعلی رسیده، تغییر پایتخت است این که این ایده شدنی است یا نه بحث دیگری است ، اما تهران آنقدر ارزش و اهمیت دارد که باید دربارهاش کارهای جدی انجام داد.
اوبا اشاره به تحولات تاریخی شهر تهران هم گفت: ما چند تهران داشتیم؛ یک تهران طهماسبی که میتوانیم آن را تهران عتیق بنامیم، یک تهران ناصری که تهران مدرن است. اتفاقاً همین شکاف شمال و جنوب از همان تهران ناصری آغاز شد؛ محله دولت در اراضی شمال آن زمان شکل گرفت و ثروتمندان زندگی محلهای را رها کردند و به آن منطقه رفتند. تفکیک ثروتمند و فقیر برای نخستین بار در تهران ناصری شکل گرفت.یک تهران رضاشاهی داریم که دنبال پاریس شدن و الگوی شهر اروپایی بود، و یک تهران پهلوی دوم که بهنظر میرسد مدل آمریکایی نیویورکی را دنبال میکرد. بعد از انقلاب، ابعاد شهر از دست رفت و حتی در نامگذاری آن تردید داریم؛ آیا هنوز میتوان برای این پیکره عظیم، مرزی مشخص کرد؟ کرج، اسلامشهر، ملارد آیا اینها شهرهای مستقلاند؟ همه تحتتأثیر تهراناند.
ایمانی جاجرمی در توصیف گسترش نفوذ تهران گفت: حتی در ساری که بودم، از یک میوهفروش خرید میکردم و او میگفت میوههایم را از تهران میآورم؛ برایم بهصرفهتر است که از تهران بیاورم تا از داخل ساری بخرم. یعنی تهران به منطقهای شهری بزرگ تبدیل شده که کل مناطق پیرامون را تحت تأثیر خود قرار داده است .ما با یک کلانشهر طرفیم که کمتر برای شناختش تلاش کردهایم. هرگونه اصلاح ابتدا باید بر پایه شناخت باشد و این سمینارها و گفتوگوها میتوانند مقدمهای برای چنین شناختی باشند.
درادامه احمد سعیدنیا استاد قدیمی شهرسازی دانشگاه تهران هم دراین نشست با مرور تجربههای دهه ۴۰ و نقش مؤسسه تحقیقات اجتماعی در شکلگیری طرحهای جامع شهری، از گسست میان آموزش و پژوهش پس از انقلاب فرهنگی انتقاد کرد و گفت: آن پیوند بنیادین میان دانشکده هنرهای زیبا، گروه شهرسازی و موسسه تحقیقات اجتماعی، که زمانی بنیان تولید فکر و اندیشه شهری ایران بود، امروز تقریباً تعطیل شده است.
سعیدنیا در بخشی از سخنانش به موضوع انتقال پایتخت که در دولت های مختلف به عنوان یک راهکار برای حل چالش های تهران به آن اشاره می شود پرداخت و گفت: هر تلاش برای انتقال پایتخت از تهران نادیده گرفتن واقعیتهای جمعیتی، جغرافیایی و تاریخی است.
او معتقد است: تهران از نظر جغرافیایی و جمعیتی هیچ رقیبی ندارد و هر تغییر یا انتقال وزارتخانهها و قدرت به دیگر مناطق، تنها مشکلات شهری را تشدید میکند.
احمد سعیدنیا با یادآوری تلاشهای دوره احمدینژاد گفت: بحث تغییر پایتخت دوباره مطرح شد و این بار برخی مسئولان پیشنهاد کردند سمنان یا گرمسار به عنوان محل جایگزین در نظر گرفته شود. اما این تصمیمها بیشتر شبیه پروژهای بدون پشتوانه علمی و اجتماعی بود. مشاوران گاهی دچار سردرگمی میشدند و عقل سلیم نادیده گرفته میشد.
او ادامه داد: تهران از نظر موقعیت جغرافیایی و جمعیتی غیرقابل رقابت است. حتی اصفهان یا شیراز به لحاظ تاریخی و جغرافیایی نمیتوانند جایگزین مناسبی برای تهران باشند. جمعیت این شهر از سراسر ایران تشکیل شده است؛ ترکها، خراسانیها، بلوچها و دیگر اقوام. هیچ شهری نمیتواند چنین تنوع جمعیتی و اجتماعی را به خود اختصاص دهد.
او با اشاره به نقش تهران در توسعه کشور گفت:هر تصمیم درباره تهران مانند موجی است که به کل نقاط ایران سرایت میکند، چه به صورت اطلاعات، چه به صورت روابط اجتماعی و احساسی. کسانی که درباره انتقال پایتخت صحبت میکنند، از این واقعیت عظیم غافلاند.
سعیدنیا در پایان به محدودیتهای شهری و دولتی اشاره کرد:مسائل شهری تهران، از دیوارها، نردهها و موانع گرفته تا مدیریت خدمات، مشکلاتی هستند که دولت به تنهایی نمیتواند آنها را حل کند. در واقع، تهران شهری است که با ویژگیهای جمعیتی، تاریخی و جغرافیایی خود، غیرقابل جایگزینی است و هر تلاشی برای تغییر آن باید با توجه به این واقعیتها صورت گیرد.
شیرین احمدنیا: تهران را باید از منظر انسان دید، نه از دید ماشین
شیرین احمدنیا، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران، هم در این نشست با یادآوری این که تهران صرفاً یک پایتخت سیاسی و اقتصادی نیست گفت: تهران از منظر اجتماعی، نماینده وضعیت فرهنگی و انسانی کل کشور است. شهری که ظاهراً توسعهیافته اما در لایههای درونیاش با چالشهای عمیق اجتماعی و نابرابری گسترده مواجه است.
به گفته او وقتی از منظر شهری به تهران نگاه میکنیم، باید بپذیریم که شهر فقط مجموعهای از خیابان و ساختمان نیست، بلکه شبکهای از روابط انسانی است که بر پایه قدرت، جنسیت، طبقه و سن شکل میگیرد. هدف عدالت شهری این است که همه ساکنان، فارغ از جنسیت، قومیت، مذهب، زبان یا وضعیت اقتصادی و سلامت، بهطور برابر از خدمات شهری بهرهمند شوند. اما واقعیت تهران امروز، فاصله زیادی از این آرمان دارد.
احمدنیا با اشاره به گروههای به حاشیه راندهشده تأکید کرد: گروههایی مثل فقرا، سالمندان، کودکان کار، زنان سرپرست خانوار، افراد دارای معلولیت، معتادان، مهاجران خسته و بسیاری دیگر که صداهایشان شنیده نمیشود در سیاستگذاریهای شهری نادیده گرفته شده اند. این گروهها بخش مهمی از بافت انسانی شهر را شکل میدهند، اما در سیاستهای شهری سهمی ندارند. واقعیت این است که برای بسیاری از ساکنان، تهران خانهای گرم نیست؛ بلکه خیابانی است برای بقا.
این جامعهشناس با اشاره به موقعیت زنان در تهران گفت: زنان بخش بزرگی از جمعیت فعال تهران را تشکیل میدهند، اما تجربه زیستهشان نشان میدهد که در تقاطع جنسیت با طبقه، قومیت، مذهب و سن، محرومیت بیشتری را تحمل میکنند. طراحیهای شهری هنوز بدن و نیازهای زنانه را به رسمیت نمیشناسند. از روشنایی ناکافی تا کمبود سرویسهای ایمن، همه نشان میدهد که در ساختار مدیریت شهری، تجربه زنان کمتر دیده شده و همین امر باعث شده بازتابی از خواستههایشان در سیاستهای شهری نباشد.
او در ادامه به موضوع سالمندان پرداخت و گفت: جمعیت ایران رو به سالمندی است. اما چقدر برای زندگی سالمندان در شهر برنامهریزی کردهایم؟ طراحیهای شهری هنوز متناسب با نیاز سالمندان نیست. نبود امکانات در نزدیکی محل زندگی آنها، باعث انزوا و افسردگیشان میشود. سالمندان و افراد دارای معلولیت، وجه اشتراک زیادی در تجربه حذفشدگی دارند.
احمدنیا با انتقاد از ناکارآمدی زیرساختهای شهری برای افراد دارای معلولیت گفت: با وجود قوانین متعدد برای مناسبسازی فضاهای شهری، واقعیت این است که تهران هنوز برای افراد دارای معلولیت شهری بسته است. رمپها ناقصاند، پیادهروها ناهموار، و بسیاری از ساختمانهای عمومی حتی سرویسهای بهداشتی مناسب ندارند. تصور کنید فردی با ویلچر بخواهد به دانشگاه یا ادارهای مراجعه کند؛ یا آسانسور ندارد، یا سیستم بهداشتی متناسب نیست. این یعنی حذف ساختاری از شهر.
او با تأکید بر مردانه بودن نگاه مدیریت شهری افزود: اگر صادقانه نگاه کنیم، سه گروه زنان، سالمندان و افراد دارای معلولیت، بههمراه سایر گروههای حاشیهنشین مانند کودکان کار، مهاجران و دستفروشان، در نقطه مشترک نادیدهگرفتهشدگی قرار دارند. شهر ما هنوز بر پایه فرهنگی مردانه، طبقهمتوسطی و جوانسالار شکل گرفته و مفهوم حقوق بشر را در سطح شهری درونی نکرده است.
احمدنیا سپس راهکارهایی برای عبور از این وضعیت برشمرد: نخست، باید در سیاستگذاری شهری، نگرش را تغییر دهیم و فضاهای شهری را بازتابدهنده نیاز همه گروههای اجتماعی کنیم. دوم، قوانین مناسبسازی باید اجرا و بر عملکرد شهرداریها نظارت شود. سوم، حضور و مشارکت گروههای به حاشیه راندهشده در تصمیمگیریها باید افزایش یابد؛ از شورای شهر گرفته تا مدیریت محلی. همچنین باید فضاهای عمومی چندنسلی ایجاد شود تا تعامل میان گروههای مختلف ممکن شود.
او افزود: سیاستهای شهری باید بر دادههای واقعی مبتنی بر جنس، سن و طبقه اجتماعی استوار باشد. مهمتر از همه، باید گفتمان عمومی درباره گروههای آسیبپذیر تغییر کند از ترحم و نادیدهانگاری به احترام و برابری.
احمدنیا تاکید کرد که اگر بخواهیم تهران شهری زیستپذیر و انسانی باشد، باید آن را از منظر انسان ببینیم، نه از دید ماشین. تهران تنها زمانی به عدالت نزدیک میشود که همه، از زنان و کودکان کار گرفته تا سالمندان، مهاجران و افراد دارای معلولیت، سهمی برابر از حق زندگی شهری داشته باشند. آینده تهران با برجهای بلند ساخته نمیشود، بلکه با انسانهایی که دیده و شنیده میشوند.
در ادامه این نشست حمیدرضا پارسی، استاد قدیمی شهرسازی دانشگاه تهران هم با بیان اینکه شهرسازی متکی بر سه گروه از علوم است؛ علوم اجتماعی، اقتصاد و روانشناسی. حتی فلسفه و الهیات نیز میتوانند در شکلدهی به شهر انسانی نقش داشته باشند گفت: شهری که به صدای شاعر خود گوش دهد، شهری است زنده. همانطور که در پاریس، پس از بحرانهای زیستمحیطی دهه ۱۹۷۰، به پیشنهاد اندیشمندان و معماران، صنایع از شهر خارج شدند تا فضاهای عمومی و باغهای انسانی جای آنها را بگیرد.
او افزود:هنرمندان، جامعهشناسان و اندیشمندان باید دوباره به شهر بازگردند؛ چون اگر شهر گوشش را بر صدای شاعر ببندد، از درون خالی میشود.
پارسی با تأکید بر ضرورت نگاه سهبعدی به شهر گفت: ما باید همه پدیدههای شهری را در سه رابطه ببینیم. رابطه انسانها با یکدیگر ،رابطه انسانها با مکانها و رابطه مکانها با مکانها اگر یکی از این پایهها بر دیگری برتری پیدا کند، شهر بهجای میز متوازن، به میز لرزانی تبدیل میشود که هیچ چیز بر آن پایدار نمیماند. شهرسازی ما متأسفانه تنها بر پایه سوم ایستاده؛ نقشهکشی، بدون روح اجتماعی.
او سپس به مسئله حذف گروههای اجتماعی از فضاهای شهری پرداخت و گفت:ما برای ۱۵ درصد جامعهامان یعنی افراد داراری معلولیت هیچ برنامهای نداریم. این گروه از سطح شهر حذف شدهاند. بعد از آن، کودکان حذف شدند، سپس زنان، و حتی مردان هم از بخشهایی از شهر بیرون رانده شدند. پیادهروها پر از موتورسیکلتاند و فضاهای عمومی، سهمی از مردم ندارند.
پارسی افزود: یکییکی گروههای اجتماعی از صحنه شهر دور ریخته شدند. دیوارهای اطراف مجتمعهای مسکونی، حصار پادگانها و نردههای دانشگاهها، شهر را تکهتکه کردهاند. تهران امروز، شهری است پر از مرز، نرده و جداافتادگی.
او با تحلیل وضعیت امروز تهران گفت:من تهران را شهری تکهتکه که هر بخش آن شبیه جزیرهای جداست. از میدان انقلاب تا میدان امام حسین، ۲۳ جزیره مسکونی وجود دارد که هیچ ارتباط عضوی با یکدیگر ندارند. میان آنها، شبکهای از فضاهای تجاری گسترده شده که پیوند محلات را از هم گسسته است.
پارسی هشدار داد: این جزیرههای شهری خدمات خود را از دست دادهاند و بعد از مدتی به انبار یا کاربریهای موقت تبدیل میشوند. شهر دیگر شهر نیست؛ مجموعهای از جزایر منزوی است که انزوای روحی و بیعدالتی اجتماعی را بازتولید میکند.