آزار در محل کار؛ رابطه نابرابر، ترس از بیکاری و قانونی که نمیبیند
«اعتراض کن، اخراج میشوی؛ سکوت کن، میمانی»، این شاید خلاصه موقعیتی باشد که بسیاری از زنان در محیطهای کاری ایران تجربه میکنند. زنانی که قربانی آزار از سوی مدیر یا کارفرمای خود شدهاند، اما در برابر قدرت، قضاوت و بیقانونی، سکوت را برمیگزینند؛ سکوتی نه از رضایت، بلکه از بیپناهی.
به گزارش آتیهآنلاین، در جامعهای که هنوز مرز میان شوخی، تعرض و آزار را روشن نکرده، قربانیان برای حفظ موقعیت شغلی، امنیت مالی یا حتی اعتبار حرفهای خود ناچارند بمانند و تحمل کنند. در بسیاری از موارد، آزارگر همان کسی است که اختیار استخدام یا اخراج را در دست دارد. نتیجه آنکه رابطه کار، به رابطهای نابرابر و پر از ترس تبدیل میشود.
سارا، معلم جوانی است که پس از قبولی در مقطع دکتری در یک مؤسسه آموزشی آغاز به کار کرد. مدیرش ابتدا رفتار حرفهای داشت اما بهتدریج پیامهای آزاردهندهاش شروع شد. او میگوید: «نمیدانستم چه کار کنم. شبها پیام میداد و شوخیهای جنسی میکرد. وقتی بیاعتنا شدم، در جمع رفتار تندی با من داشت و مدام ایراد میگرفت». سارا در نهایت تصمیم به ترک کار گرفت اما زمانی که موضوع را با مدیر بخش در میان گذاشت، پاسخ شنید که «حتماً رفتارت باعث سوءتفاهم شده است». همان سرزنشی که بسیاری از قربانیان را دوباره به سکوت بازمیگرداند.
زهرا، مدیر روابطعمومی یک شرکت آیتی، میگوید از ترس بیکارشدن ناچار به تحمل است: «به شوخی به او گفتم رفتارش آزار است، ولی خندید. بعد از آن هم چیزی عوض نشد. فقط یاد گرفتم سکوت کنم تا کارم را از دست ندهم».
«شیوا»، زن دیگری که در یک شرکت بازاریابی کار میکرد، روایتش را با حس تلخی تعریف میکند: «مدیر بخش بازاریابی به من نزدیک شد، رابطهای پنهانی شکل گرفت و بعد فهمیدم با بقیه همکارانم هم همین کار را کرده. وقتی شکایت کردیم، نه او، بلکه ما را اخراج کردند».
به گفته الهه خوشنویس، روانشناس، واکنش قربانیان آزار جنسی «نه از ضعف بلکه از سازوکار بقا» ناشی میشود. او توضیح میدهد که مغز در برابر تهدید جنسی، تصمیم عقلانی نمیگیرد بلکه وارد حالتهای غریزی «مقابله، فرار، انجماد یا تسلیم اجباری» میشود. به همین دلیل، سکوت یا همراهی ظاهری قربانی نباید بهعنوان رضایت تفسیر شود.
به گزارش شرق، این روانشناس تأکید میکند که قربانیان معمولاً میان «ترس از قضاوت» و «نیاز به بقا» گرفتار میشوند. احساس شرم، وابستگی مالی یا موقعیت برتر آزارگر، عواملیاند که افشای آزار را دشوار میکنند. او میگوید: «بسیاری از قربانیان حتی تا سالها بعد از وقوع آزار، تازه میتوانند آن را بازگو کنند؛ چون مغز در زمان تروما، حافظه را تکهتکه ذخیره میکند و فرد نمیتواند بهسرعت واقعیت را بازشناسی کند».
اما ریشه بحران فقط در روان نیست، در قانون هم هست. فرشاد اسماعیلی، پژوهشگر حقوق کار، میگوید در قوانین کار ایران «هیچ تعریف مشخصی از آزار جنسی یا جنسیتی وجود ندارد». به گفته او، «بازرسان کار هنگام بازدید از کارگاهها چکلیستی برای ثبت چنین مواردی ندارند و قانون تنها ایمنی فیزیکی کارگر را به رسمیت میشناسد، نه امنیت روانی و کرامت انسانی او».
این خلأ قانونی باعث میشود آزار در محیط کار بهجای یک تخلف شغلی، «جرم عمومی» تلقی شود و قربانی مجبور باشد از مسیر طولانی و دشوار دادگاه کیفری اقدام کند—راهی که اغلب زنان بهدلیل فقدان حمایت و ترس از بیکاری، در میانهاش بازمیگردند.
اسماعیلی میافزاید: «وقتی آزارگر مدیر مستقیم است و نرخ بیکاری زنان دو تا سه برابر مردان است، کارگر زن عملاً امکان اعتراض ندارد. تشکلهای مستقل کارگری هم که میتوانند نقش حمایتی ایفا کنند، یا وجود ندارند یا ضعیفاند. در نبود این پشتوانه، کارفرما بهسادگی قربانی را حذف میکند».
در پایان، او یادآور میشود که در کشورهای دارای قانون پیشرو، آزار جنسی در محیط کار بخشی از مقررات ایمنی و بهداشت محسوب میشود و بازرسان موظفاند گزارشها را ثبت و پیگیری کنند. اما در ایران، قربانی تنهاست؛ میان شرم، ترس و قانونی که حتی نامی برای تجربهاش ندارد.
سکوت زنان در محیطهای کاری، سکوتی پرمعناست—نشانهای از ساختاری که هنوز نیاموخته قدرت را مهار کند و کرامت انسانی را به رسمیت بشناسد. تا زمانی که تعریف قانونی و سازوکار حمایتی برای آزار جنسی وجود نداشته باشد، این سکوت ادامه خواهد داشت و آزارگران همچنان مصون خواهند ماند.